-
به یادتم
جمعه 31 تیرماه سال 1390 23:01
امروز بعد مدت ها صداتو شنیدم . داشتی گریه می کردی که بیای پیشم ولی دور بودی عزیزکم دووووور . کاش الان تو بغلم بودی مثل همیشه روم دراز می کشیدی و من موهاتو از صورتت کنار می زدم واست کتاب قصه می خوندم . ...چقدر نبودنت و کم دارم به خصوص شب ها موقع خوابیدن . راستی اونجا کی برات قصه می گه تا بخوابی اوتیس هم پیش منه گاهی از...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 30 تیرماه سال 1390 21:56
خداوندا! تو میدانی که من دلواپس فردای خود هستم مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را مبادا... گم کنم اهداف زیبا را مبادا جا بمانم از قطار موهبت هایت دلم بین امید و نا امیدی میزند پر میکند فریاد: خداوندا مرا مگذار تنها، لحظه ای حتی.....
-
خسته ام و ...........
پنجشنبه 30 تیرماه سال 1390 00:05
امشب بابا جونی فرستادم دنبالت . خیلی دلواپست بودم .آخه تلفن ها رو جواب نمی دادند .هیچ خبری ازت نداشتم .ولی نبودی . رفته بودی سفر .... فقط می تونم بگم غم نبودنت بد جوری داره توی قلبم تیر می کشه . امشب خیلی دلتنگم دخترم شاید بعد ها وقتی مادر شدی حس الانمو بفهمی ......
-
خاطرات
سهشنبه 28 تیرماه سال 1390 20:34
کلاس دانشگاه بیمارستان درس کار زبان هر چقدر ساعت های روزم و بااینها سر می کنم تا به فکرم اجازه ندم به یادت بیافته ولی انگار هیچ فایده ای نداره . تصویر چهره قشنگت و خنده زیبایی که همیشه روی صورتت هست حتی برای ثانیه ای از جلوی چشمهام کنار نمی ره . بعضی وقت ها توی بخش تو اوج شلوغی و همهمه مریض ها و همکارام وقتی که خیال...
-
همیشه پاسخی هست
یکشنبه 26 تیرماه سال 1390 11:27
پاسخی هست میدانم همیشه پاسخی هست برای تمامی چرا های زندگیم باید زخم را مرحم کنم باید عشق را تکرار کنم باید خاطرات را غربال کنم اندوه را به رود بسپارم و دلتنگی را به نسیم باید ایمان بیاورم تا طوفان این همه احساس مرا به زانو در نیاورده میدانم همیشه پاسخی هست و روزی آن را خواهم فهمید شیدا ۲۶/۴/۹۰
-
دلتنگی
یکشنبه 26 تیرماه سال 1390 10:38
صبح که از بخش اومدم بیرون هوای گرم و شرجی تابستون شمال خورد توی صورتم رطوبت هوا باعث شد چشم هام دوباره سوزش داشته باشه و بی اختیار یه نمی هم توی چشم هام بشینه . این حال و هوا رو از دیشب جند بار داشتم . البته توی بخش خبری از شرجی بودن هوا نبود بلکه به خاطر دلتنگی و بغضی بود که این روزها دیگه بهش اعتیاد پیدا کردم .چند...
-
به همین سادگی
شنبه 25 تیرماه سال 1390 17:17
دنیا دو دست مشت شده اش را جلو می آورد بازی کن .... انتخاب می کنم پوچ زندگی را باختم . . . به همین سادگی شیدا ۹۰/۴/۲۵
-
رویشی دوباره
جمعه 24 تیرماه سال 1390 23:49
دوباره آغاز خواهم کرد . دوباره بر پاهایم خواهم ایستاد دوباره حرکت خواهم کرد اینبار اما بدون اینکه کسی دستم را بگیرد بدون اینکه کسی برایم دستی بزند و تشویقم کنند بدون اینکه در چند قدم جلوتر برایم اسباب بازی گذاشته باشند یا دستی برای در آغوش کشیدنم گشاده باشد ..... امروز من اما بدون تمامی اینها متولد می شوم بالغ می شوم...