چیز هایی که همیشه می مانند

چیز هایی که همیشه می مانند

well i know' i know that somthings go but somethings never change like the way that i love you
چیز هایی که همیشه می مانند

چیز هایی که همیشه می مانند

well i know' i know that somthings go but somethings never change like the way that i love you






زمین دهانش را به اندازه تمام انسان های شرم زده از عشق باز کرد 


و من همچنان به چشمان آسمان خیره گشته ام  


تا تو بیایی...



شیدا


برای دخترم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

....


در من کودکی هست
ایستاده بر بامِ خانه
با دست‌هایِ باز
با میل وحشیانه به پرواز
در من کودکی هست
نشسته بر لب حوضی‌ قدیمی‌
زیرِ پلک‌هایش موجی از
ماهی‌ و دریا و ساحلی حقیقی‌
در من یک کودک جسور
از تهِ تاریکی‌ خیز بر می‌دارد
در آغوش می‌گیرد
کسی‌ را که از تنهایی ترس دارد
کسی‌ را که اندوهِ چشم‌هایش را
هیچ کس دیگر ندارد
کودکی که هر شب وقتِ خواب می‌پرسد
گنبدِ به این کبودی
چرا من بودم و تو نبودی ؟


فیروزکوهی

دچار باید بود 


دلی که هوای آزادی دارد 


باید به پایش عشق بست ....





شیدا


دلگیرم از دست دلی که به پای هر لبخندی گیـــــــــر می کند....





شیدا




یادم باشد , همیشه روزگارم به یک پاشنه نمی چرخد 



هر روز دری تازه به روی تنهایی ام گشوده می شود ...



شیدا


جنگ





زمانی نه چندان دور


وقتی هنوز آلوده به پلیدی دنیا نبودیم


و دل هایمان معصومیتی کودکانه داشت 


در پس هر خنده سادگی را معنا می کردیم 


و تفاوت بین دوزخ وبهشت را نمی دانستیم


تمام لذتمان بازی جنگیدن های کودکانه بود 


گلوله هایی که صدای بنگ هایمان شلیک می شدند 


و کودکانی که دست ها برقلبشان تیر خورده , چه استادانه می مردند


و سربازی که اسطوره میشد برای نجات زخم خوردگان 


آن روز ها , می خندیدیم 


که بازی ,جنگ است 


زمان گذشت 


سال های بزرگسالی و شعور و بلوغ 


سال های فهمیدن ها و کم رنگ شدن معصومیت ها 


....


اکنون 


جهان را بنگر 


که چگونه دسته دسته انسان های دست بسته را 


برای لذت بازی مردن , میزنند


سرگرمی نفرت انگیزی 


که خود را  اشرف مخلوقات  می دانند 


آدمی ,  آدمیت 


انسانی , انسانیت 


خدایا .....!!!!!


چه به روز گار زمین آمده ست 


جنگ بازیچه ای ست 


برای ارضای امیالشان


و این نفرین دوزخ  است 


برای دل های آدمیان 


و ما شرمسار تاریخ مانده ایم 


تا همیشه .....




شیدا

92/3/3



حس زندگی


همین حس خوب بودنت 


هر چند که نباشی 


ضمانت می کند تا آخر عمر زندگی عاشقانه ام را 


همین شمعدانی های پشت پنجره


هوای بهار 


و جنگل شمال


همین تنهایی و سکوت 


دور از هیاهوی روز مره گی 


رفتن به خلسه طبیعت سبز 


و آرامشی که تا تک تک سلول هایم نفوذ میکند 


دیگر نه دلتنگ آمدنت هستم 


و نه بی تاب رفتنت 


چرا که با خیالت آرامم....!!!!


شیدا

92/6/5

ناقص الخلقه







نیمه دیگرم را



در کجــــــــــــــای دنیــــــایم گذاشته ای



که   کـــــــــــــامل نمـــــــــــــــی شـــــــــوم 



خدایــــــــــا...



من نصف و نیمه تمــــــــــــــــــام می شـــــــــــوم 




چه انســــــــــــــان ناقـــــــــص الخلقـــــــــه ای  بـــــــودم .......




شیدا


92/5/31




بادکنک






روزی  فرزندی داشتی بیشتر از هر اسباب‌بازی دیگه‌ای براش بادکنک بخر. ...


 بازی با بادکنک خیلی چیزا رو به بچه یاد می‌ده بهش یاد میده که باید بزرگ باشه اما سبک، تا بتونه بالاتر بره...


 بهش یاد میده که چیزای دوست داشتنی می‌تونن توی یه لحظه، حتی بدون هیچ دلیلی و بدون هیچ مقصری از بین برن،


و مهمتر از همه: بهش یاد میده که وقتی چیزی رو دوست داره نباید اونقدر بهش نزدیک بشه و بهش فشار بیاره که راه نفس کشیدنش 


رو ببنده، چون ممکنه برای همیشه از دستش بده : 




پ ن : یادم باشه فقط برای تزیین دکور  تولد ش بادکنک نگبرم 


یادم باشه حواسم به بادکنک بازیش باشه 


یادم باشه این نوشته رو برای چی گذاشتم تو وبلاگم


شیدا یادت باشه