جشن خواهم گرفت آمدنت را
که همراه با بادهای روح نوازت
آرمشی را به جانم می بخشی
با نم نم باریدن هایت
دلتنگی هایم را شستشو می دهی
و با برگ های زرد و خشکیده ات
حسرت خاطراتی خوش اما تکرار نشدنی را
یادآوری
اینجا در انبوه جنگل های شمال
در ین هوای شرجی و همیشه مه گرفته
من
دختری از تبار پاییز
همیشه با تو متولد می شوم
شیدا
پ.ن.
باز پاییز از راه میرسه و دلم مثل آب و هوای فصل خزان باروونیه .
نمی دونم چرا با آمدن پاییز قوه تخیلم فعال می شه و همه خاطراتم و مرور می کنم . و بعدش یه نفس بلندی که از سینه بیرون می آد. آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآه ه ه ه ه ه ه......
رنگین کمان خاطراتت جلوه گرشد
یاد تو در دشت خیالم جلوه گر شد
نام تو باعث شد که این باران ببارد
از بارشم ! رنگین کمانت جلوه گر شد!
............................................
در آسمان چشم تو مهتاب می شوم
با بارش نگاه تو بی تاب می شوم
از گرمی محبت تو تشنه مانده ام
با قطره های عشق تو سیراب می شوم
صهبانا
ممنون و سپاس.
تو از دشتهای طلایی برگهای خفته در خاک امدی تا سرزمین قلبها را به چشمان سیاهت گلهای مهر افشانی تو امدی شیدا . .
سلام نوشته هات جاااااالبه!
به وبلاگ نیمه کاره من بیا نظر بده راهنماییم کن!
واسه شما دلچسبه
lastminuet.blogsky.com
ممنونم