پ ن : یه رویایی که ارامش بسازه...
جشن خووبی بود
ممنون
همیشه یک پای رفتنم لنگ بوده است
به گذشته که نگاه می کنم
می فهمم خیلی پیش تر ازین ها باید دلم را بر می داشتم و می رفتم
و تو همیشه با استدلال های منطقی ات
تمام معادلات احساسم را بر هم میزدی
رفتم تا به تو ثابت کنم
که در تعریف عشق منطق هیچ دوتایی چهار نمی شود
تمام قانون های ارشمیدوس را هم که از حفظ باشی
باید بدانی چیز هایی هست که ثابت نمی شوند
ولی همیشه وجود دارند
...
قرارمان باشد
شصت سالگی
زیر آسمان همین شهر
زمانی که تنها دلیل عقلانی رابطه ی من و تو
برای عشق بی حسابش جشن می گیرد
روزی که شاید رفتن غیر منطقی ام را فهمیده باشی
پای رفتنم دیگر لنگ نیست
و احساسم را که هیچ گاه درکش نکردی
محکم تر و استوار تر است
از تمام قانون های به اثبات رسیده ی تو
پای رفتنم دیگر لنگ نیست....
شیدا
92/8/7
پ ن : در آستانه ی 36 سا لگی , این همه نیرو از شیدا بعیده ....
خودتو غافلگیر کردی شیدا
تووووووو می تووووونی
اگه نتونم مال وقتیه که راه دیگه ای هست ,وقتی هیچ راهی نیست فقط باید بگی. من می تونم ...
این روزها شبیه هیچ فصلی نیستم
سرد ترین احساسم را هم دوست دارم
پاییر باشد و باران
من باشم و رویایی از جنس آرامش
که در جنگل و مه و آتش هیزم
معنا می شود
و قهوه ای که هیچ وقت رویای پاییزیم را تلخ نمی کند ...
شیدا
6/8/92
پ ن: به مناسبت نزدیک شدن سالروز تولدم . هدیه ای به خودم . دوست دارررم پاییز دوست دارم شیدا . بی خیال تمام دوست داشته نشدن ها ...
سرد مانده ام سرد , از تمام سرگشتگی های این دنیا
سرمای تنهایی و سکوتی که روحت را یخ زده
و گرمی هیچ حضوری
احساست را ذوب نمی کند
گرمای حس دوستانه ای می خواهم
با کمی چاشنی معرفت...
شیدا
92/6/15
تهران_
باید رفت ... هر چه زودتر باید رفت...