گاهی
اشتیاق زندگی آنقدر در دلم کوک می شود
که نمام آغوشم را به روی خیالت باز می کنم
مرا محکم تر در آغوش بگیر
و قدم هایت را با نگاهم هماهنگ کن
با بوی به جامانده از خیالت
رخ بکش به نمام زنانگی ام
توهم خنده های تو
احساسات نسیان زده ام را بیدار می کند
و کلامت تمام رقصیدنم را مضطرب
......
خاطرات تو
زیر بار فراموشی نمی روند
و من در خیالم , تانگو یی را میرقصم
که شریکش مدتهاست
میان آغوش های دیگران پرسه می زند .....
شیدا
92/8/22
پ ن : تانگوی تک نفره هم میتونه نماد عاشقی باشه !!!!!
میدونی؟ تانگوئی هم که لبت روی گردن کسی باشه که نمیشناسیش خیلی درد آوره... مخصوصا که بوی شراب همه وجودشو گرفته باشه و با لبهایی گردنتو لمس کنه که ندونی چند بار به هراج رفته...
که شریکش مدتهاست
میان آغوش های دیگران پرسه می زند
چقدر بده....کاش هیچ کس این صحنه رو نبینه...