آواهایی می شنوم
از پنجره ی تنهایی خیالم
صداهایی اشنا اما غریب
گویی شهر ناله میکند
زیر بار غمی که سالیان سال
در سینه ی خود پنهان کرده ست
و ضجه می زند تاریخ را
در لابلای این سده های شمسی ,هجری , قمری
صدای طبل و سنج و زنجیر
و مرثیه ای که با ان مذهب را به صلیب می کشند
به راستی سیاه پوش کدامین احساس در گور مانده شده ایم !!!!
و حرامی کدامین ماه آسمان مانده ایم
به گمانم
زمین
شرمساری خویش را مویه میکند
شیدا
92/8/15
تهران _دوم محرم
خانه ی دوست
حال خوشی دست داد اگه، ما رو دعا کن...
محتاجیم ...
پس عزا بر خود کنید ای خفتگان...زانکه بد مرگیست این خواب گران...