دلگیرم از تمام خاطرات به جا مانده در جانم
از کسالت روز مره گی هایم
که روز مرگی را برایم سوغات آورده است
دلم گرفته است از تمام طلوع ها
که هر روزش
روز دیگر نبودنش را , به رخ احساسم می کشد
این غروب های آخر هفته
که غم نبودن ها
نیامدن ها
و
نتوانستن ها
دردلت تیـــــر می کشد
و فقط حجم خالی دل را
با پر کرذن چشمها می توان چاره کرد
غمی
که به وسعت زمین
بر شانه های دلم سنگین شده
بالم را شکسته است
هوس پرواز دارم
غم دل اگر بگذارد....
شیدا
92/5/24
پ ن: بازم این غروب های غم انگیز و کسالت بار آخر هفته , .....
کااااش زوزگار من 5 شنبه جمعه نداشت ...
یا اگه داشت
شیدا
غمی نداشت .....
aman az in ghoroobe jome ha...
چرا این حس عصرهای پنجشنبه و جمعه فراگیر و قدیمیه؟
انگار از اولین روز خلقت همیشه این غم در این روزای خاص حضور داشته...و قلبها رو به سارت می گرفته...یادت میاد فرهاد رو ...جمعه ها از اسمون خون میچکه...جمعه ها خون جای بارون می چکه....
دقیقا .مرسی از نطرت...