آه ای زندگی
من پر بودم از ترانه هستی
من سرشار بودم از نفس های عشق
و لبریز ازمفهوم انتظار
......
و مرگ
همچون موش کوری ریشه های زندگی ، عشق و انتظارم را می جوید
و شیره جانم زهر آلود هستی
قلبم را فاسد می کرد
ثانیه ها از هم پیشی می گرفتند
تا لحظه ای حتی
چشمم به نهایت عشق نیافتد
تا آغوشم همیشه از حسرت پر باشد
تا هیچ وقت کسی مرا به نام پدر نخواند ....
امشب خاک سرد ی بر جسمم سنگین است
و روحم نظاره گر عشق مادر و پسریست که یکدیگر را در آغوش گرفته اند
وتا ابدیت جاریست
تا آنسوی حیات.....
شیدا
90/10/ ۱6
" اشک حسرت می نشیند بر نگاه من "
پ ن : برای پدری که روز مرگش مصادف با زاد روز پسرش یود
روحش شاد